تاریخ در گذر زمان
نوشته شده توسط : رضا

چنانكه اين جماعت نه فقط خلافت را مخصوص قريش نمي شناختند حتي نبطيها را كه خلع و عزل آنها سهلتر مي نمود براي خلافت از قريش مناسب تر مي ديدند گذشته از اينها اكثر پارسايان و پرهيزگاران عامه نيز كه به قرآن و حديث مشغول بودند از فرك « اهل تسويه » جانبداري مي كردند و تحقير و استخفاف نارواي اعراب را نسبت به موالي كه نهضت شعوبيه در واقع عكس العمل آن بود مي نكوهيدند. بسياري از شعوبيه چنانكه از ابن قتيبه نقل است از فرومايگان نبطي يا روستاييان و بزرگان ايراني بوده اند و بي شك سبب خشم و شور اين جماعت جور و بيداد اعراب مغرور بوده است كه در روز گار بني اميه اين طبقه را چون بندگان آزاد كرده خويش مي شمرده اند. با اينهمه ، چنانكه از اخبار و آثار باقي مانده شعوبيه بر مي ايد در بين طبقات بالا نيز نشانه شعوبيت هست و وجود اينگونه فكر را حتي در بين آن طبقه از مردم كه همواره در همه جا با فاتحان بيگانه مي آميزند و در مي سازند نيز مي توان يافت. آثار شعوبيه و كتابهايي كه اين قوم در ذكر مثالب عرب و در طعن بر انسان آنها تأليف كرده اند از ميان رفته است. ذكر نام بعضي از اينگونه كتابها مثل آنچه سعيدبن حميد بختگان و هيثم بن عدي و علان شعوبي و ابوعبيده در مثالب عرب نوشته اند در الفهرست ابن النديم آمده است و پيداست كه شعوبيه در اين كار افراط و مبالغه يي داشته اند. چنانكه در تأييد فضايل عجم گاه دست به جعل حديث هم زده اند: كاري كه اعراب نيز براي معارضه با آنها از آن خودداري نكرده اند. گذشته از اين ، شعوبيه كتابهايي نيز در بيان مفاخر عجم داشته اد كه آنها نيز مثل آنچه در مطاعن عرب نوشته بوده اند از بين رفته است و پيداست كه تعصب عربي و شايد نيز بيم آنكه راج اينگونه آثار موجب شيوع زندقه و الحاد در بين عامه شود اين كتابها را بعمد نابود كرده است. با اين همه ، اين حس شعوبي از بين نرفت و چندي بعد در سرگشيهاي امراء ديلم و طبرستان جلوه آن آشكار شد.

اين حس نفرت از عرب كه نارضايي اموالي و اهل ذمه نيز آتشي تند آن را دامن مي زد در اواخر عهد اموي خراسان را براي نشر عدوت سري شيعه كانون مناسبي كرد. وجود اختلافات و عصبيتها بين قبايل و طوايف عرب نيز از اسبابي بود كه نشر اينگونه دعوتهاي سري را در آن سامان آسان مي ركد. اين دعوت شيعه ، مخصوصاً در بين پيشه وران و بزرگان كه آسايش دهقانان ونجبا را نداشتند و دايم عرضه جور و استحخفاف بودند توسعه مي يافت. دعاه شيعه كه از عراق مي آمدند غالباً با جامعه بازرگانان و سودگران در شهرها و ديه هاي خراسان مي گشتند و مردم را پنهاني دعوت به پيروي از آل محمد مي كردند: پيري از آل محمد كه پيشوايي و رهبري حق واقعي آنهاست. بسياري از داعيان و ياران « آل محمد » كه پنهاني براي خاندان « عباس » فعاليت و دعوت مي كردند ، از طبقه پيشه وران و صنعتگران كم مايه بودند. زن سازان .‌كوزه گران ، آهنگران ، انار فروشان ،‌موزه دوزان ، بقالان ،‌سركه فروشان ، باقلا فروشان ، برزگران و روستاييان و اينگونه طبقات ازين نهضت مخفي استقبالي تمام مي ركدند. نهضيتهاي شيعه سبائيه ،‌توابين ،‌زيديه ، كيسانيه ، هاشميه و غير آنها كه همه جا غالباً موالي هواخواه آن بودند در عراق پيشرفتي زياده نيافت و بني ايمه آن را فروماليدند. اما دنباله دعوت كيسانيه و هاشميه كه تمايات باطني و اعتقاد به حلول و تناسخ آن را رنگي تازه داده بود ، با شوق و همت ابراهيم اما فرزند محمد بن علي بن عبدالله كه پدر و پسر خود را وصي و وارث حق ابوهاشم پسر محمد حنيفه نيز مي دانستند در خراسان پيشرفتي يافت. و اين دعوت را كساني مثل بكيربن ماهان و خداش و سليمان بن كثير و امثال آنها در آن سرزمين كه بسبب حصول اسباب مخصوصاً از آنوي كه از شام و از اختلاف آن درو بود و اهل آن دلهايي از نقش هر غرض خالي داشند ،‌براي نشر اين گونه دعوت مساعد مي نمود به ثمر رسانيدند. موالي خراسان و مردم ساكن قرائ و روستاها كه مبادي شيعه درباب امامت با عقايد موروث آنها: فره ايزدي ،‌بيشتر سازش داشت ،‌به اين دعوت روي خوش نشان دادند. اين دعوت پنهاني بود و داعيان مردم را به امامت آل محمد بي آنكه نام خاصي را ذكر كنند مي خواندند و اين را دعوت به « الرضا » الرضا من آل محمد مي ناميدند و ظاهراً نام امام خصاي از « آل محمد » را ذكر نمي كردند تانام او پيش از وقت فاش نشود و ازتعرض عمال خلفا در امان بماند بدينگونه داعيان عباسي كه محمد علي آنها را به خراسان فرستاده بود در آن سرزمين كار خود را با شور شوقي تمام شروع كردند. از آنجمله يك چند داعلي پرشوري از موالي نامش خداش در آنجا پديد آمد. اما تندرويها كرد و ظاهراً سرديگر داشت به تمايلات باطني و اباحي تسليم شد و ازين رو به مذهب خرمدينان متهم گشت. اسدبن عبدالله قسري كه والي خراسان بود او را بگرفت و به شكنجه سخت كشت. اما عباسي محمد بن علي نيز كه او را گسيل كرده بود از وي و پيروانش بيزاري جست. با اينهمه ، داعيان ديگر خاصه ابن ماهان و سليمان بن كثير و ياران آنها همچنان دعوت سري عباسيان را در خراسان مي پراكندند. در واقع عباسيان كه در دل جواياي خلافت بودند در ظاهر خود را مشتاق آن نشان نمي دادند. چنان فرا مي نمودند كه هدف آنها فقط برانداختن مروانيان است. براي نيل بدين مراد نيز دست هرفرقه يي را كه بسوي آنها دراز مي شد مي فشردند. نه از غلاه و اهل تناسخ صرف نظر مي كردند و نه حتي ازفرقه هاي اباحي و مزدكي كه در آن زمانها هنوز بقايايي از آنها درخراسان وجود داشت. ازين رو بود كه راونديه و هشاميه دو فرقه مشهور از هواداران آنها ازعقايد و تمايلات تناسخيه و اباحيه خالي نبودند. براي اين مدعيان خلافت ،‌فقط جلب و جمع هواداران پرحرارت مهم بود. اين كه اين هواداران تا چه حد به آيين عامه مسلمانان نزديك باشند در نظر آنها چندان اهميت نداشت. ازين رو درخراسان كه تمايلات شعوبي و عقايد شيعي قوتي داشت ازين هر دو عامل براي نشر دعوت خويش استفاده كردند. دربين شيعه خود را خونخواه شهيدان آل علي نشان مي دادند و نزد ناراضيان شعوبي خويشتن را دشمن عرب فرا مي نمودند. اما وقتي ملتفت شدند كه خداش و هاشميه او هدفهاي ديگر داشته اند خداش را ملعون شمردند و از ياران وي يزاري جستند. پيش از آن از تمايلات اباحي هاشميه و راونديه اظهار نگراني نمي كردند. با اينهمه بعدها كه پاي بر مسند خلافت نهادند سعي كردند از انتسب به اينگونه فرقه هاي بركنار بمانند.





:: بازدید از این مطلب : 18
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : دو شنبه 7 تير 1395 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: