تاریخ
نوشته شده توسط : رضا

شيعه و موالي بودند اما ازاعراب نيز ، هرچند زياده مورد اعتماد نبودند ،‌كساني در راه نشر دعوت آنها جانفشاني كردند.

درين ميان جنگهاي حارث بن سريج تميمي كه بر هشام بن عبدالملك خليفه اموي عاصي شده وبد ( 116 هـ .ق ) خراسان و ماوراء النهر را باز بر امويان شورانيد. اين حارث كه در منابع چيني قديم او را حارث مروي نام بده اند. ظاهراً بر مبادي مرجئه تكيه داشت و « اهل تسويه » بود. مردم را به كتاب خدا و سنت رسول دعوت مي كرد. وعده مي داد كه با اهل ذمه بروفق عهد و شرط ذمه رفتار كند و از كساني كه اسلام آورند خراج بخجور نستاند. و اين وعده ها هم موالي را مجذوب او مي كرد هم اهل ذمه را به او علاقه مند مي ساخت. حارث براي خروج بر مروانيان علم سياه كرد و يكچند حكام اموي خراسان اسدبن عدالله و بعد از او نصربن سيار را فرو پيچيد. اما اختلافات و عصبيتهاي داخلي اعراب براي او دشواريها پيش آورد و كارش از پيش نرفت و كشته شد ( 128 هـ . ق ).

با اينهمه كروفري كه او در خراسان و ماوراء النهر كرد راه را براي قيام شيعه خراسان كه از مدتها پيش بوسيله دعاه عباسيان آماده مي شدند ،‌گشود. خاصه كه مقارن آن روزگاران از تأثير اخبار ملاحم . ظهور مهدي موعود و بيرون آمدن علم سياه از جانب شرق در غالب افواه جاري بود. و درآن آشوب ظلم و فساد مروانيان ، خراسان همه جا مطلع نور اميد بشمار مي آمد.

مقارن اين روزها بود كه ابومسلم براي نشر دعوت عباسيان به مرو آمد. پيش از آن نيز وي مكرر به خراسان آمده بود و بعضي خود او را خراسان مي شمردند. در هر حال وي از موالي بود و بريا ابراهيم امام كه بعد از پدر كار دعوت را بدست گرفته بود وي بيش از يك عرب خزاعي سليمان بن كثير كه خود يكچند رهبر هاشمينه بود و تا حدي به تمايلات خداشي منسوب مي توانست در خراسان مورد اعتماد باشد. در واقع هنگام ورود ابومسلم به خراسان كار دعوت در آنجا بر دست اين سليمان بن كثير بود و او درين مسافر تازه رسيده كه از موالي نيز بود به چشم رقيب مي ديد و بدواعتنايي نداشت. اين كارشكني و سردي حتي يك بار ابومسلم را از نوميدي واداشت كه ميدان را براي حريف خالي كند و از مرو به كوفه بازگردد.

چنانكه تا قومس نيز رفت اما در آنجا بسبب پيام و اشارتي كه از امام رسيد دانست كه وضع تاحدي دگرگونه گشته است.ياران سليمان بازگشت وي را انتظار دارند و حتي بر رغم ميل باطني سليمان حاضرند كه در پيروي و فرمانبرداري وي اهتمام بجاي آورند. ازين رو از قومس به مرو بازگشت و با شور و حرارت جواني كار دعوت را بر دست گرفت. سليمان و ياران او خاصه پسرش محمدبن سليمان ازين پيروزي ابومسلم ناراضي بودند. غالباً پيشرفت او را مايه خطر مي ديدند و بشكايت مي گفتند كه ما با رنج بسيار جويي كنديم ، اكنون ديگري آمد تا در آن آب روان كند. وليكن ابومسلم را اينگونه سخنان از كار خويش باز نمي داشت. با دلگرمي و شوري تمام همچنان به نشر دعوت پرداخت. يك بار نيز  به بهانه حج و براي آنكه مال و هديه شيعه خراسان را براي امام عباسي ببرد از مرو بيرون آمد (‌جمادي الثاني 129 ) . اما در واقع قصد حج نداشت و مي خواست در شهرهاي خراسان بگردد و شيعه خراسان را براي خروج بر بني اميه آماده بدارد. در حدود قومس ، قحطبه بن شبيب را با مالي كه جهت امام همراه آورده بو دبه مكه فرستاود و خود به مرو بازگشت.

فرصت مناسبي براي اين شورش و خروج پيش آمده بود. اختلافات داخلي اعراب نصرسيار والي خراسان را از مرو رانده بود. نصر كه تازه فتنه حارث بن سريج و بني تميم را فرونشانده بود گرفتار فتنه جديع كرماني شده بود و بدينگونه در روزهايي كه اعراب خراسان از اختلافات و عصبيتهاي خويش مجال دفاع و حمايت از خلافت مروانيان را نداشتند ابومسمل شورش سياه جامگان را كه منتهي به سقوط خلافت اموي گشت آغاز كرد.





:: بازدید از این مطلب : 16
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : دو شنبه 7 تير 1395 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: